نگاه

نگاه نگاهیست ساده اما تازه به روزهای جاری ما

نگاه

نگاه نگاهیست ساده اما تازه به روزهای جاری ما

شعر درد

این شعر و دوست دارم . گفتم شما هم بخونید. شعر خیلی خوبی نیست ولی به دلم نشست. 

 

دیگرم نیست به دل شادی و شوق دیدار        جان ز تن رفته و تن می دهد این سنگین بار 

 

شب خراب است و تو تنها و من و دل ویران       آنقدر کز نفسم نیست بجز خاک و غبار 

 

باده در دست و کنام می و همدم ساقی         باز با اینهمه دل می کندت یاد ای یار 

 

 گاه گه می نگرم بهر چراغی در شهر          در همه شهر یکی نیست که باشد هوشیار      

 

نه امیدی که ز صبحم خبری باز آرد                نه درختی که دو دستم بشود بر آن دار  

 

می دوم سوی صدایی به امید شرری             ای دریغا که فقط مرثیه ای بود به تار 

 

کنم اندیشه برای گذر از شب اما                    نه توانی به قدم دارم و نه جای قرار 

 

نه در خانه ی عشقی نه سر منزل دوست       نه سرای دل و سینه نه رهی بهر فرار 

                     

                               شب خرابست و تو تنها؛ من و دل اما نه! 

                              

                                   ریخت دیوار به سر یار شدم با آوار! 

 

                                                                                  شعر از : هستی.

          

بزرگ یا کوچک بودن ، مسئاله این است!

تا حالا به این فکر کردید که فرق آدمای بزرگ با آدمای کوچک چیه؟! یا اصولاً چرا یه آدم از نظر مردم بزرگه؟  راستش من خیلی به این موضوع فکر می کنم. چون آدمای بزرگ زیادی رو می شناسم که از نظر شما بزرگ نیستن! 

 خب اینجا دوتا مسئاله داریم: اول اینکه فقط به کسی می گیم بزرگ که خودمون بشناسیمش! یعنی اگر کسی رو نشناسی عین اینه که اون فرد برای تو وجود خارجی نداره! در نتیجه بزرگ یا کوچک بودنش اصلاً برات مهم نیست!  

دوم تعریف بزرگ بودنه. یک انسان بزرگ یعنی چه کسی؟و چرا نظر من و شما دراین باره یکی نیست؟  اگه به من بگی میگم ناپلئون! اما نمیشه انکار کرد که استالین هم بزرگ بوده! (چون بالاخره همه می شناسنش!) آفرین! منظورم همین بود! بزرگ داریم تا بزرگ! حالا فرض می کنیم که منظور ما فقط انسان هایی هستن که تاثیر مثبتی در دنیا داشتند و از بقیه کسانی که به هر علتی تمام دنیا اون ها رو می شناسند صرف نظر می کنیم! ساده تر بگم می ریم سراغ آدم خوبا! 

 پس می رسیم به اینکه بزرگی صفتی است نسبی. یعنی اساساً معنیه ثابت و یکسانی از این واژه در ذهن همه نیست. خب با تمام این اوصاف می خوام برم سر مشکل اصلی: چرا یک نفر به خودش اجازه میده کسی رو بزرگ و بالاخص کوچک بدونه؟ ... مشکل من اینجاست که آدما با تعاریف محدودی که از یک انسان دارند درباره شخصیت فرد نظر میدن. من مردی رو می شناسم که روحش از آسمان بزرگتره. اما کسی نمی دونه اون کیه. و بر عکس خیلی از کسانی که ادعای فهم و کمال می کنن، اونقدر کوچکند که بزرگیشون رو به زبون می آرند. 

تا حالا با کسی که موسیقیدان باشه آشنا بودی؟ منظورم کسی نیست که همینجوری واسه خودش ساز بزنه، منظورم کسیه که واقعاً تو موسیقی کسی باشه. می دونی همه اونایی که عاشق موسیقی ان می دونن نت های موسیقی مثل پله هایی می مونن که تو رو از فلک بالاتر می برن. روحت با موسیقی پرواز می کنه، می رقصه، پر از فرازوفرود... اما تا این ساز قشنگ اونها رو به جایی میبره که دیده میشن دیگ غرورو تکبر تو سرشون می جوشه! اگه از نزدیک به این افراد که با ساز به آسمون رفتن برخورد کنی می بینی چقدر برای اون ساز که تو دسته اون آدمه متاسف میشی. می دونی یادشون میره که روز اول برای چی ساز زدن... من میگم ساز می زنم واسه اینکه برم آسمون و دیگران رو ببینم، نه که خودم دیده شم و از غرور به خودم باد کنم و قلب سازم رو بشکنم.  

 بگذریم از این مردمان بی وفا. داشتم می گفتم که خیلی بی انصافیه خودتو بزرگ بدونی و دیگران رو کوچک. دارم سعی می کنم بیشتر به آدما توجه کنم. و بیشتر بزرگی های نهفتشون رو کشف کنم. می دونم ممکنه تو ذهن هیچ کدوم از شما این مسئله مهم نباشه. که ما به چه راحتی قضاوت می کنیم. اما برای من مهمه. گفته بودم که نوشته هر کسی بازتاب افکارشه. پس امیدوارم خسته نشین. و حتماً بهش فکر کنید وبا نظرتون به من کمک. ممنون.

سخنی در آغاز

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت...

سلام! 

 اگرچه هنوز مطمئن نشدم که در این صفحات به چه حوزه هایی نگاه می کنم. اما جز به زبان عامیانه (که زبان سخن من با شماست) نمی نویسم.  

به نظر من حرف زدن(درست حرف زدن) بسیار سخته. و نوشتن حرف ، سخت تر! اما تمام تلاشم رو می کنم که به راحتی و به دور از تکلف و پیچیدگی با شما سخن بگم . هرچند این نوع نوشتن (با اینکه نوشتن حرف ماست) ویرایش نشده تلقی میشه!

بگذریم، 

 من قصد نوشتن من رو ندارم. خیلی از وبلاگ ها به مسائل شخصی افراد اختصاص دارن. می دونید اگر خوب فکر کنید تمام نوشته ها یا آثار مکتوب جهان به نوعی نوشته شخصی به حساب میان. چون پدید آورنده چه در نوشتن یک رمان، و چه در نوشتن یک مطلب علمی به مسائل ذهن خودش پرداخته. اما تفاوت در اینجاست که یک سری از مسائل متعلق به ذهن تعداد وسیعی از انسان هاست. به عبارت دیگه خاطرات فردی شخص از مسائل ذهنی و جاری زندگی تفکیک پذیره. بنابراین من تلاش دارم تا درباره برخی مسائل و گاهی مصائب ذهنی افراد بنویسم. 

 

 ضمناً فکر می کنم بد نیست که گه گاه بعضی مطالب به زبان گیرای طنز نوشته بشه.

نهایت لطف شما رو دارم اگر برای من پیشنهاد خودتون رو بنویسید. چون این صفحه نگاه شما هم هست.