برای چه کسی مهم است؟
که من
تنها
از کنار این پنجره ی خاموش
به آواز کبوتران فکر می کنم؟
و به آن ستاره ی کوچکی که خدا خواهد فرستاد؟
برای چه کسی مهم است؟
که دیشب
نور از خانه ی ما رفت
و صبح دست من شکست
و ساعتم از خواب بیدار نشد...
برای چه کسی مهم است؟
که من
از پس پرده های بی نور اتاق
آن ستاره ی کوچک را دیدم که به زمین افتاد
و جوانه های درخت پیر
که در عین تازگی
غم مرگ پاییزیشان
دیوانه ام می کند...
برای چه کسی مهم است؟
که من
برای خودم
اینهمه ام!
و برای دنیا
هیچ!
اینو بخونید! نه به خاطره من! برایه خودتون!
برای من!
که همیشه بودنت دلگرمی بود در ناتوانی هایم
و صفحه صفحه دفترچه خاطراتم را پر می کنی هر روز
بی آنکه بدانی.
و در دنیای من هزاران نفری،
به کوری چشم دنیا.
نازنینم! اگر برای تو مهم نبود که دنیا به ثانیه ای سنگ می شد...
وایییییییییی هستی چقدر قشنگ بود
چقدر هم حسی کردیم با این قسمت بلدش
قربون داداش!!! من از بچگی دارم هدر می رم با این استعدادام!!!!!!
گاهی شک می کنم من برای خودم اینهمه ام آیا ؟
فکر می کنم نیستم
هیچی نیستم خیلی وقت ها
به صدای سکوت دقت کن؛ با ستاره افتاده سخن بگو. او بدنبال تو آمده
اگر به یقین نور این مقدسترین ستاره ام نبود که از زخم این همه کفتار تکه تکه بودم...