فریاد می زنم :
« من انسانم »
و منتظر مزه ی خون در دهانم می شوم...
خون را تف می کنم و فریاد می زنم :
« من انسانم »
و منتظر تکه های دندان در دهانم می شوم...
دندان ها را می خورم و فریاد می زنم :
« من انسانم »
و منتظر قطع زبان در دهانم می شوم...
بی زبان و بی صدا فریاد می زنم :
« من انسانم »
و منتظر مرگ می شوم...
عالی بود....
مرسی....
هر چه باشد من انسانم،
وارث همه آرزوهای خداوندی!
تلخی اندیشه تو زیبایی قلمت شیرین می کنه، اما از دردش کم نمی کنه! فوق العاده بود، شرمنده که واژه ای بزرگتر از این هنوز خلق نشده
سخن من، نه از درد ایشان بود، خود از دردی بود که ایشانند... مرسی گلکم.
امیدوارم همیشه زنده و پیروز فریاد بزنی انسانیت را.
از لطف شما سپاسگذارم.